یادداشت/ شاهرخ قدرتی

بهروز، اسطوره ای فاخر بر بام فوتبال بهبهان

 

در صبح اول مهرماه سال ۱۳۶۲ در حالی که آفتاب تابان پاییزی بر سراسر کف حیاط دبستان آریوبرزن بهبهان واقع در روبروی حمام‌ عمومی و بسی خاطره آمیز مکی، گسترانیده و سیطره انداخته بود و دانش آموزان زیادی با کیف و کفش و لباس نو وارد حیاط گلستان تعلیم و تربیت می شدند و من به عنوان دانش آموز کلاس چهارم دبستان در حیاط مدرسه کمی در نزدیکی درِ ورودی مدرسه منتظر ندا و صدای زنگ ناظم مدرسه برای صف کشی بودم، نیک به یاد دارم پسر بچه لاغر اندامی با تاریخ تولد ۱۳۵۶/۶/۳۰ در حالی که دست در دست پدر خود داشت به عنوان دانش آموز اول دبستانی وارد مدرسه شد و مستند به تلقی غریب و جدید بودن محیط مدرسه و سختی جدایی اولیه از کانون گرم خانواده در همان ابتدای حیاط مدرسه و نزدیک درِ ورودی روی آسفالت کف مدرسه نشسته و با صدای بلند گریان و از حضور در مدرسه ممتنع بود و پدر زحمتکش او تلاش می کرد که بچه خود را ساکت و راضی نماید و شاید علت باطنی این رفتار او حقیقت دیگری در دل خود نهفته داشت که قرار بود دست تقدیر در گذرگاه زمان از آن رمزگشایی و تعبیر نمایی کند. سرانجام یک هفته بعد پدر بهروز پاک نیت ناچار شد فرزند ناراضی خود را از این مدرسه به مدرسه دیگری که در تقاطع سه راهی خیابان سیمان و محل تحصیل پسران عموی بهروز بود، منتقل کند تا شاید بهروز زودتر به محیط مدرسه عادت و دلگرم شود.*

*آن هنگام فوتبال در محلات یگانه مرکز تفریح و تفنّن و جنب و جوش کودکان و نوجوانان آن نسل بود و طاقتمان طاق بود تا زنگ آخر و رهایی از مدرسه طنین افکند و ما شتابان از مدرسه خارج و خود را به منزل رسانده و بلافاصله لباس بیرونی را با لباس خانگی تعویض و خود را به میدان بازی فوتبال محلی همان قرارگاه همیشگی مان برسانیم، در آن سالها فصل زمستان عصرها تا شامگاه و فصل تابستان چه عصر و چه شب با پاهای برهنه عاشقانه و شادمانه و بی تکلف روی آسفالت داغ گل کوچک فوتبال جذابی بازی می کردیم. با گذر ایامی معادل عدد سه سال بعد، بهروز که کمی از نظر جسمانی رُشد کرده بود هر بعد از ظهرها به خانه پدر بزرگ خود و هم محلی ما و میدان بازی ما‌ می آمد و تماشاچی و نظارگر بازی های بچه های محل بود و در مواقعی که جمع عددی مان برای دو دستگی و شروع بازی تکمیل نمی شد، ناچار می شدیم بهروز و یکی دیگر از بچه های همسایه و همسن و سال او و دوست مشترکمان را بنام کیامرز در جمع خودمان پذیرا و بازی دهیم. اما از این اوضاع چند صباحی نگذشت که بهروز کودک و مهربان قصه ی خاطرات ما با استفاده از اندک فرصت های حضور در میدان بازی که نصیبش شد به سرعت با توپ و تور اُنس و اُلفت عجیبی یافت و چنان مسلط بر توپ و ماهر و قاهر در حرکات تکنیکی توام با سرعت العمل شد که در هنگام تقسیم و تعدیل کفین ترازوی نفرات بازی، در عمل بهروز به عنوان یک پای ثابت و چهره برتر و سرنوشت ساز محاسبه و ملحوظ می شد و گوی سبقت را از بزرگان میدان رُبود و در طی سال های ۶۵ تا ۶۹ در همین کوران مسابقات ِ شبانه روزی و محلی بهروز روز به روز مراتب تبحّر و تسلّط و تکنیک و مهارت خود را محک و بسی بهتر و پخته عرضه می نمود. بلی، بی گمان جوهر هوش و استعداد فوق العاده بهروز در عرصه و پهنای دنیای فوتبال موهبت خدادادی و ذاتی بود نه اکتسابی و آموختنی و همانا سرمنشای کشف و شکوفایی این نبوغ و توانایی درونی او فقط محصول همان بازی های مستمر و درون محلی تا سال ۱۳۶۹ در تیم کوچه سرشار از خاطره ما بود و همین طور به مصداق اثر کمال همنشین، نهال عشق ابدی او به رنگ‌ سرخ در همین محل از دوستی عمیق با ما در سرزمین قلب او جوانه زد هر چند که در این مسیر ناملایماتی بر او علنی روا و در آن سالها ناچار به کتمان این عشق درونی خود به سرخ جامگان شد.

شرافت و وجدان ِ قلم، نگارنده را مکلف می کند که متذکر شود میدان محلی ما علاوه بر سازندگی بهروز، ظرفیت ارایه یکی دیگر از نوابغ استعدادهای کم نظیر فوتبال بهبهان را داشت بنام فرخ(جمال نجاتی) که او به علت مخالفت های مصرّانه مادر خود به ناچار عطای فوتبال را به لقایش بخشید. او تمامی خصوصیات بهروز را داشت به علاوه قدرت مدیریت و محوریت تیم در زمین البته منهای سرعت بالای بهروز.

یکبار پرنده بخت و اقبال در سال ۷۱ بر شانه های او نشست تا مستقیم وارد تیم پاس تهران شود که به همان دلیل فوق و وجوب حرمت مادری آن را پراند و فراری داد: در زمانی که سرباز نیروی انتظامی تهران بود، فیروز کریمی سرگرد ناجا در میان سربازان تازه وارد در دوره آموزشی سراغ جستجو و کشف استعدادهای فوتبالی در پادگان می رود و وقتی حرکات او را با پوتین نظامی با توپ فوتبال تست می کند، فی الفور می گوید کجایی هستی؟ با شنیدن نام خطه خوزستان کریمی می گوید این استعداد فقط مخصوص و مربوط به خوزستانی ها است و بلافاصله او را برای شرکت در تمرینات تیم پاس تهران که تازه با مربیگری خود او قهرمان آسیا شده بود، دعوت می کند که به همان علت پیش گفته، کار عقیم‌ و نافرجام می ماند….

گفته بماند در آن دهه و دهه های پیشین قاعده و قماش بروز و ظهور استعدادهای فوتبالی بر فوتبال محلات استوار بود و بی زحمت و بی هزینه و پیراسته و عاری از تکلّفات و تشریفات خاص و کنونی و واسطه گری و دلال بازی، حقیقت زلال و روان استعدادها از دل ساده و سالم فوتبال محلات عریان و فوران و در معرض دید عموم و در ریل پرورش و رُشد و پیشرفت قرار می گرفت و نگارنده بر این باور است از باب آسیب شناسی یکی از علل عمده و ریشه ای وضعیت نابسامان ساختار فعلی فوتبال کشور و عدم ظهور نخبگان و ستارگان فوتبالی همین تعطیلی و بی توجهی به فوتبال محلات و عدم اختصاص یا توسعه کمّی و کیفی مکان رایگان و سهل الوصولی برای تجلی استعدادهای ناب و خود جوش و خفته در نوباوگان است.*

*باری، بهروز پاک نیت که متوجه استعداد و نبوغ کم‌ نظیر خود در وادی فوتبال شده بود و در همان حین تحصیل در مدرسه؛ در لبیک به ندای قلبش اولویت و تمرکز روانی و اصلی خود را بر امر فوتبال گذاشت و قرار و مدار عشق و عاشقی و محب و محبوبی او با رشته جذاب فوتبال در مدرسه راهنمایی خاکساری واقع در کوی تختی جلوه تازه ای یافت آنجا که معلم ورزش بافراست و وقت او، آقای احمد حمیدی، در سال ۱۳۶۹ بهروز را در حالی که ۱۳ ساله بود زود شناخت و با کمند نفوذ معلمی بی درنگ صید و به تیم جوانان پرسپولیس بهبهان بُرد و سپُرد و به این ترتیب گریه های روز اول مهرماه بهروز در هنگام گشایش سال تحصیلی ۱۳۶۲ در محیط مدرسه بتدریج رنگ تعبیر عملی و علنی از طریق مدرسه در سال ۱۳۶۹ برخود گرفت و بهروز رسماً وارد جرگه فوتبال گردید و به تیمی پیوست که عاشقانه و مریدانه مهر و حُب قلبی، نه لسانی، به پیراهن سرخ جامه اش داشت و دو بازیکن قدیمی و دهه ۱۳۶۰ آن به نام های رحمان ضیایی و سیروس ناظرشاهی را الگوی فوتبالی خود قرار داده بود به این سان قدم به میدان چمن و کارزار فوتبال رسمی گذاشت و بهروز با پیراهن سرخ رنگ تیم جوانان‌ پرسپولیس بهبهان با ۱۷ گل زده در مسابقات قهرمانی خوزستان آقای گل شد تا بشارتی بر مرز و بوم سرزمین فوتبال این شهر باشد که صحنه دلبری فوتبال بهبهان هنوز تمام نشده بلکه برای آن مبشّر و منادی جدیدی ظهور کرده تا نام و یاد فوتبال شهر با هنرنمایی های او فراتر از بهبهان و خوزستان نما و نمود بهتری در سطح کشوری داشته باشد. در پی این درخشش خیره کننده، بهروز جوان در سال ۱۳۷۲ جذب بزرگسالان پرسپولیس بهبهان شد و با پیراهن شماره ۱۷ آن تیم موتور گلزنی بهروز نو رسیده با توان و شتاب بیشتری او را در سال ۱۳۷۲ آقای گل مسابقات بزرگسالان فوتبال گرمابخش بهبهان با ۱۵ گل زده نمود که دو گل از این‌دسته گل ۱۵ شاخه ای و رنگا رنگ بهاری، در دیدارهای رفت و برگشت با تیم استقلال بهبهان به ثمر رسید و او در مدت ۳ ساله حضور در پرسپولیس شهر با رشادت و درایت خود ستاره و برگ برنده و عصای دست مربیان تیم و در حد اعلاء مشهور و در روی سکوها محبوب شد و در بازی پرسپولیس با تیم دارایی بهبهان مصدومیت شدیدی عاید او شد که او را هفت ساعت بی هوش روانه بیمارستان نمود اما ذره ای از اوصاف برجسته مروت و غیرت و شجاعت بهروز کاسته نشد بلکه بهروز متعصب و بلند پرواز کمربند همت خود را محکمتر بست و به درستی توانایی خود را فراتر از فوتبال شهر می دانست و مصمم بود به عنوان وارث فوتبال درخشان نسل دهه ۱۳۶۰ بهبهان راه نرفته و مقصد نرسیده آن نسل سوخته را کامل کند و در فوتبال کشوری و ملی نماینده شایسته و بایسته ای برای نام و اعتبار فوتبال شهر خود باشد.

بهروز جوان که در سطح ملی الگوی فنی خود را از همان ابتداء ناصر محمدخانی، مهاجم بی بدیل و اسطوره ای دهه ۱۳۶۰ پرسپولیس تهران و تیم ملی قرار داده بود، عزم خود را جزم نمود تا با تکیه بر قدرت هوش و پاهای توانمندش پله های ترقی را یکی پس از دیگری با سرعت فتح نماید و او رسالت خود را از آنجا سنگین و خطیر احساس نمود که بازیکنان برتر و محبوب فوتبال شهرش در دهه ۱۳۶۰ به رغم آن همه شایستگی ها و توانایی ها به جبر و جفای تقدیر روزگار توفیقی در عرصه فوتبال کشوری نیافته و نام بهبهان با آنان در عرصه فوتبال حداکثر فراتر از مرزهای جغرافیایی خوزستان نافذ و آوازه نشده بود و با خود متعهد شد در حد طاقت بار سنگین امانت و جبران ِمافات نسل پیشین و نسل فوتبالی رو به رکود دهه ۸۰ شهر را بر دوش خود متحمل شود. در همین راستا در سال ۱۳۷۶ در حین انجام خدمت مقدس سربازی به عنوان کاپیتان تیم انتظام اهواز در مسابقات نیروهای مسلح در زاهدان با ۱۱ گل زده آقای گل مسابقات شد و سپس در لیگ ۲ تهران با تیم شعاع با ۱۴ گل آقای گل مسابقات شد‌ و همین طور در سال ۱۳۷۸ با تیم پیام مشهد با ۱۶ گل زده آقای گل لیگ ۲ کشوری شد‌ و در مجموع مسابقات لیگ ۲ کشوری در سال های ۱۳۷۹- ۱۳۸۰ با تیم پیام مشهد ۲۴ گل به ثمر رساند.

آری، بعد از این همه سلسله توفیقات مداوم و درخشان و کسب متعدد عنوان آقای گلی در تورنمنت های مختلف حالا دیگر لیگ ۲ کشور هم برای بهروز جواهر و رسول فوتبال شهر و یکی از نوابغ فوتبال جنوب کوچک بود و عهد آن رسیده بود که لیگ برتر کشوری شاهد منظومه تکنیک و شم گلزنی و استارت های انفجاری و ضربات کاشته و مهارت پنالتی گیری بهروز باشد تا جامعه فوتبال کشوری با هنر او نام و صدای خفته و تاریخی چند دهه فوتبال بهبهان را بشنود‌. همان بهروزی که در سبک بازی به الگوی فنی خود یعنی ناصر محمدخانی مهاجم اعجوبه ای تیم ملی دهه ۱۳۶۰ اقتداء و در شمایل، به رونالدینیوی برزیلی (Ronaldinho) ستاره بارسلونای اسپانیا اشبه و اقرب بود.

سرانجام شموشک نوشهر با جذب بهروز و به سرمربیگری اکبر میثاقیان از بهروز در سال ۱۳۸۲ در لیگ برتر رونمایی کرد آنجا که در همان دیدار هفته اول با تیم قدر، نامدار، صنعتی و همیشه مدعی کسب جام سپاهان اصفهان، مهاجم بهبهانی و جنوبی شموشک مازندران یک گل زد و دو پنالتی گرفت و در هفته های بعدی متوالی برای شموشک ۷ فقره پنالتی گرفت و در این دوره از لیگ برتر هنرنمایی های فرزند برومند بهبهان زبانزد عام و خاص شد و توسط هواداران خود ملقب به مایکل اون فوتبالیست انگلیسی شد و چند نوبت نام رسول فوتبال شهر در ترکیب منتخب بهترین بازیکنان هفته های مختلف لیگ برتر از جمله در کنار علی دایی از پرسپولیس، آرام و قرار گرفت و مجری مشکل پسند و معروف برنامه فوتبالی ۹۰ را متقاعد به دعوت وی به برنامه پر مخاطبش نمود و به این ترتیب جواهر فوتبال شهر اولین بازیکن تاریخ فوتبال بهبهان بود که میهمان این برنامه با‌ میلیونها بیننده شد و در این برنامه شماری از گلهای او پخش و آنجا پس از سالیان متمادی نام و صدای خفته فوتبال بهبهان در عرصه فوتبال کشوری را تداعی و هر چه بیشتر قلوب هم شهریان خود را مسخّر و مغرور نمود‌.

محمدخانی و رونالدینیوی بهبهانی در لیگ برتر در سال های ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴ با پیراهن برق شیراز در دل ورزشگاه بزرگ آزادی در برابر دیدگان صدها هزار طرفدار سرخابی ها و بیننده تلویزیونی به دروازه هر دو تیم صاحب نام و قدرتمند پایتخت، پرسپولیس و استقلال تهران، تاخت و گلزنی کرد تا بر دوست و دشمن عیار کم نظیر او هر‌چه بیشتر عیان شود و در سال ۱۳۸۵ با تیم آلومنیوم اراک به سرمربیگری مرحوم منصورخان پورحیدری مربی جنتلمن و مشهور فوتبال ایران ۱۲ گل به ثمر رساند و در سال ۱۳۷۹ توسط مربی مطرح ِ جهانی بلاژویچ کروات به تیم ملی امید و در سال ۱۳۸۲ به تیم ملی بزرگسالان دو نوبت دعوت شد و شاگردی مربیان بزرگ و صاحب نامی از جمله بگوویچ، بلاژویچ، زلاتکو ایوانکوویچ کروات، خداداد عزیزی، مرحوم پورحیدری، اکبر میثاقیان، علی دوستی در سوابق کاری خود دارد.

*از قدیم این قول معروف است که با یک گل بهار نمی شود اما بهروز فرزند توانمند و برومند شهر بر این روایت استثناء وارد کرد زیرا در دهه ۱۳۸۰ که فوتبال بهبهان اسیر خزان و افول فاحش و کم رمق و رونق شده بود او به تنهایی با بازی های خیره کننده در لیگ برتر نام شهرش را در عرصه رسانه های تصویری و نوشتاری کشوری بهارانه منتشر نمود تا راهی را که نسل قبل او نرفته و به مقصد نرسانده، خود رفته و رسم امانت داری را وفاء نموده باشد اما هزاران حیف و افسوس که به علل تقارن فوتبال او با نسل طلایی فوتبال ایران مرکب از علی دایی، مهدی مهدوی کیا، علی کریمی، علی سامره، وحید هاشمیان، رضا عنایتی، آرش برهانی، رضا جباری، جواد کاظمیان و بد اقبالی و دوری اجباری دوساله از میادین بر اثر مصدومیت از ناحیه همسترینگ و فقدان مشاور فعال در عرصه روز فوتبال و نامهربانی و عدم ارتباط و حمایت برخی از دست اندرکاران فوتبالی بازیکنی با این قدرت و کیفیت و نبوغ و کارنامه معتبر در کمال شایستگی در ورزش بی رحم فوتبال به استحقاق بایسته خود در پوشش پرسپولیس تهران و تیم ملی نرسید! بازیکنی که با هر دو پا به عنوان هافبک و مهاجم قادر به بازی بود، دریبل زن، سرعت بالا، استارت های انفجاری و غافلگیر کننده، با ضربات کاشته ناصری ( سبک ناصر محمدخانی مهاجم شهیر و افسانه ای دهه ۶۰)، پنالتی گیر و گلزن قهار، و با توپ و تور و نقطه پنالتی پیمان اُخوت و مودت دیرینه و ناگسستنی داشت و وجب به وجب محوطه ۱۸ قدم و کناره های آن را چشم بسته می شناخت و کپی اسطوره ناصر محمدخانی بود و هنوز هم‌ که به عنوان پیشکسوت در میادین ظاهر می شود، تور دروازه از ضربات مهلک گلزنی او ایمنی ندارد و در سیما و شبکه تلویزیونی فوتبال خوزستان با کارشناسی دقیق، بازی های لیگ برتر را آنالیز و تحلیل می کند و تمامی مساعی و علاقه او کماکان خدمت صادقانه و خالصانه به فوتبال شهرش است چه با تربیت و انتقال دانش و تجربه غنی فوتبال خود به نونهالان و نوجوانان شهر یا دعوت بزرگان فوتبال کشور به بهبهان و در این مسیر اختلاف رنگها و اظهارات ناصواب دیگران برای او اهمیتی ندارد همان گونه که در دوران بازیکنی به رغم مجاهدات و زحمات ماندگار برای پرسپولیس بهبهان، در کمال تعجب تاخیر در صدور رضایت نامه در مرحله انتقال به باشگاه فولاد خوزستان را جواب گرفت با وجود این کم مهری، در برهه ای که بازیکن باشگاه پیام مشهد بود، در هر تورنمنتی که پرسپولیس بهبهان به او نیاز داشت بی دریغ به بهبهان برمی گشت و با انجام بازی پرسپولیس شهر را یاری و معانی واژگان غیرت و معرفت و محبت و صداقت را صیانت می کرد.
با نگاهی گذرا به سوابق و داده های آماری کمی و کیفی مندرج در کارنامه درخشان و رشک برانگیز پاک نیت در سطوح لیگ های یک و دو فوتبال کشوری و شهرت فرا استانی و قیاس اجمالی آن با سایرین بر مدار عدل و انصاف به جرات می توان بر این اعتقاد و حقیقت، راسخ و مُهر تایید نهاد که بهروز درکنار بازیکنان محمد طیبی و بهنام برزا نماد و اسطوره فاخر، برند، معرف و چهره ممتاز و بی همتای تاریخ فوتبال بهبهان است که بر بلندای بام آن مقتدرانه ایستاده و بنیان مرصوصی دارد و در یک کلام‌ او را ملقب به جواهر ناصری در فنون فوتبال( ناصر محمدخانی ) و رونالدینیوی برزیلی در شمائل با وصف شباهت نسبی، می نماید. در پایان یادآوری می شود قدر و قیمت اسطوره های فوتبال شهر فرهنگ‌ مدارمان را بیشتر و بهتر پاس بداریم که زمان این همه نیست.

نگارنده: شاهرخ قدرتی

منبع: کانال تلگرام تاریخ و فرهنگ بهبهان

Leave A Reply

Your email address will not be published.